محل تبلیغات شما



امروز صبح یه صبح از نوع استرسی ش بود اول که صدای زنگ نشنیدم و دخترک خواب موند وسرویس اومد و چون حاضر نبود مجبور شدم خودم ببرمش در نتیجه همسر بایستی خودش صبحونه می خورد و من نبودم کنارش     

اضافه کنید که نهار هم نزاشته بودم .بیمه هم هست با همه ماجراهاش بیمه چهار تا از مشتری ها صادر شده باید برم بگیرم بدم . مال یکی دیگه مشکل خورده باید بببینم چشه برم رفع کنم .از یکی دیگه باید برم امضا بگیرم .تازه بردن مدارک خودم به دفتر هم مونده الان موهای سرم سیخ سیخ نشد شد ندیدید

ولی یهویی گفتم بس استاپ ونوس غر غرو .  و شروع کردم به سپاس گذاری خدایا شکرت که دخترک رو رسوندم به مدرسه ش خدایا شکرت که اومدم سرکار و دارم صبحونه م می خورم . خدایا شکرت که با دوستام دارم خوش می گذرونم خدایا شکرت که مشتری دارم .

و حالم خوب شد .

دوستان برای برادرم دعا کنید برادر ساکن انسوی ابها امروز عمل پا دارد خدایا به همه سلامتی و ثروت و عشق عطا کن                                                                                                           


بالاخره تابستان تمام شد شهریور که اصلا نفهمیدم چطور گذشت  

و حالا دوباره زندگی از سر خط.

بنویسیدتلاش- بنویسید دویدن . 

بعد از کلاس دیشب کار جدیدم دوباره تصمیم گرفتم نظمی به پیگیری مشتریانم بدهم.

همچنان تلاش می کنیم و. می دویم  تا خدا چه خواهد

خدایا به برکت تک تک ایه هایت مارا دریاب


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

کتابخانه عمومی بشارت رامهرمز